تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن ادبی مولانا سنگان و آدرس anjomanmolana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
حکایت در نمد در دوختن زن عرب.سوی اب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
مرد گفت آری سبو را سر ببند
هین که این هدیهست ما را سودمند
مرد عرب خطاب به زنش گفت بهتر است سر کوزه اب را ببندی زیرا این هدیه برایمان فواید خوبی رو خواهد داشت
*********************
در نمد در دوز تو این کوزه را
تا گشاید شه بهدیه روزه را
لازم است سبوی اب را با نمد استتار نمایی تا شاه روزه خود را با اب سبو افطار نماید
توضیح....
پیچیدن کوزه اب در نمد بلحاظ حفظ خنکی اب بسیار موثر است و در گذشته نه چندان دور در روستاها و عشایر برای سردی اب از ستر کوزه با نمد بهره میبردند
بدین طریق که سبو را با پیچشی از نمد میپوشاتدند و در طول روز نمد را با ریختن اب مرطوب نگه میداشتند تا بدین طریق به خنکی ان کمک میکردند
*********************************
کین چنین اندر همه آفاق نیست
جز رحیق و مایهٔ اذواق نیست
چون مانند این اب در هیچ نقطه ای از دنیا نمیشود پیدا کرد زیرا اب سرد کوزه شرابی خالص است و باب طبع و نوازش ذایقه ادمی است
**********************************
زانک ایشان ز آبهای تلخ و شور
دایما پر علتاند و نیمکور
زیرا بخاطر استفاده از ابهای تلخ و شور دچار بیماریهای گوناگون شده اند بحدی که نور دیدگان شان کم فروغ شده
**********************************
مرغ کاب شور باشد مسکنش
او چه داند جای آب روشنش
ان پرنده ای که دایما از اب شور برای رفع تشنگی بهره مند میشود چه میداند حقیقت و مکان اب زلال و پاک کجاست
مسایل السلوک
در کنایه های عرفانی منظور از اب شیرینی معنویت است که به اب شیرین تشبیه میگردد لذا کسانی که در وادی گناه سیر میکنند و اصطلاحا در شوره زار و لجنگاه معصیت بسر میبرند یا در سطحی نگری عقیده نادرست و به ظاهر معنوی و در باطن کشنده و الوده به زهر اوقات را میگذرانند چه میدانند حقیقت حلاوت و زیبایی حق را.....
*********************************
ای که اندر چشمهٔ شورست جاث
تو چه دانی شط و جیحون و فرات
ای کسی که در چشمه تلخی و شوری سکنی گزیده ای تو چه میدانی که شط و جیحون یعنی چه؟
مسایل السلوک
اهل معرفت در این بیت مراد از چشمه شور رو اهل ظاهر دانسته اند که در شهوات نفسانیت خویش عمر را به بطالت سپری میکنند و منظور از فرات ان امیال الهی و مواجید و مواذیقی که در وادی روحانیت اهل دل بدان دست می یابند
*************************************
ای تو نارسته ازین فانی رباط
تو چه دانی محو و سکر و انبساط
ای کسی که هنوز از تعلقات دنیای فانی رهایی نیافته ای .تو حقیقت محو و سکر و انبساط را چه میدانی
مسایل السلوک
مولانا در این بیت به عدم درک اهل ظاهر از مقامات عرفانی اشاره دارد .در نظریات نظریه پردزان صوفیه منازل مختلف و حالات گوناگونی تعریف شده است که سالک متناسب با سیر معنایی باطنی خویش بدان دست می یابد .در راس این بزرگان شاخص ترین ان عطار نیشابوری است که با طرح هفت وادی حالات مرید را تشریح می نماید
مولانا نیز به اهل ظاهر که غالبا اهل فقه و فقاهت و تقلید هستند هشدلر میدهد بهتر است به علت عدم فهم منازل و مقامات و حالات سکوت نمایند زیرا قدرت درک را ندارند هر چند در علوم ظاهری سکندر زمان باشند
عطار میگوید
احمد حنبل امام عصر بود
شرح علم او برون از حصر بود
چونز درس و علم خالی امدی
زود پیش بشر حافی امدی
یا امام غزالی میگوید
ما جامه نمازی ز سر خم کردیم
وز خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این میکده ها در یابیم
ان عمر که در مدرسه هاگم کردیم
********************************
ور بدانی نقلت از اب و جدست
پیش تو این نامها چون ابجدست
در وادی معنا اگر چیزی هم میدانی از پدر ونیاکان توست و اصطلاحات عرفانی در دایره درک تو چون کلمات ابجد است
مسایل السلوک
مخاطب مولانا مدعیان دروغین معرفت است که به صرف یادگیری الفاظ از گذشتگان خویش مدعی گشته ولی در حقیقت اومبتدی است درست مانند کودکی که برای تحصیل وارد مکتب میگردد و استاد برای سهولت اموزش وی از قاعده تدریس ابجد بهره میبرد
************************************
************************************
ابجد و هوز چه فاش است و پدید
بر همه طفلان و معنی بس بعید
تکرلر کلمات ابجد و هوز ساده و اشکار است وکودکان براحتی ان را میخوانند ولی هیچکدام به حقیقت ان اگاهی ندارند
مسایل السلوک
بیان اصطلاحات اهل معرفت خیلی ساده است اما درک حقیقت ان کار هر کسی نیست.نظریه پردازی و شرح یک وازه معنایی کاری بینهایت ساده و اسان است اما انانیکه که حقیقت معنایی ان را با تمام همت جان شان درک نموده اند خیلی متفاوت است
***********************************
پس سبو برداشت آن مرد عرب
در سفر شد میکشیدش روز و شب
مولانا محددا بصورت داستان برمیگردد لذا مرد اعرابی کوزه اب را برداشت و روز و شب طی طریق میکرد
*****************************************
بر سبو لرزان بد از آفات دهر
هم کشیدش از بیابان تا به شهر
واز اسیب رسیدن به سبوی اب لرزان و ترسان بود و با همین حالات از بیابان تا رسیدن به شهر بر دوشش میکشید
***************************
زن مصلا باز کرده از نیاز
رب سلم ورد کرده در نماز
و در ان طرف قضیه زن اعرابی بر سجاده نیاز نشسته بود و برای سلامتی سبو به درگاه خدا دعا میکرد
مسایل السلوک
در روایتی موجود است که حضرت جبرییل علیه السلام در هنگام عبور ادمیان از پل صراط به درگاه حق نجوای رب سلم سر میدهد
و از پروردگار میخواهد که بتدگان او به سلامت بگذرند
********************************
که نگهدار آب ما را از خسان
یا رب آن گوهر بدان دریا رسان
زن دعا میکرد
خدایا کوزه اب را سالم از گزند پستان جامعه محافظت نمت و ان را به دریا صفتی که منطور حاکم است برسان
مسایل السلوک
مولانا به سالکان راه طریقت در غالب این بیت اموزش میدهد که افعال شما درست شبیه اب کوزه است لذا برای حفاظت تن تلاش نمایید
مقوله معروف است که حفظ حقیقت یک فعل معنایی مهمتر از خود عمل است
**********************************
گرچه شویم آگهست و پر فنست
لیک گوهر را هزاران دشمنست
گر چه شوهرم ماهر و زبده در حفاظت از سبو است اما یک قطره از ان به مانند گوهری نایاب است لذا باید نگران بود
***************************
خود چه باشد گوهر آب کوثرست
قطرهای زینست کاصل گوهرست
اصلا گوهر چیست؟ خود ذات اب حوض کوثر است و برای چنین در گرانبهایی بطور طبیعی دشمن فراوان است
مسایل السلوک
کوثر از کثرت است و علت فضیلت این وازه از دو جهت است اول بخاطر اینکه بهانه ای شده برای وجه تسمیه سوره ای در قران به همین نام و دوم اینکه حضرت سید عالم علیه السلام فرمودند در بهشت حوضی است که اهل ان از دست من اب تناول خواهند کرد و در فضیلت اب ان روایات فراوان است
امااب در اصطلاحات اهل معرفت جایگاه ویژه ای دارد و هر گاه خواهند ادعا کنند کسی به مقام قرب رسیده گویند اب حقیقت یا شراب طهورا نوشیده
در منقبت عارفی بزرگ از منطقه ما روستای براباد بنام شیخ صوفی برابادی امده است
که ایشان سی سال در دشت نمک سار طی طریق نموده و به الهام خدا برای نیل به کمال وقرب باید شب جمعه به محضر ارامگاه حضرت سلطان در سنگان برود
لذا شب هنگام به محض حضور در جوار ملکوتی این مرد خدا مشاهده میکند عارفی بزرگ که عموما حضرت خضر بوده در جمعی از اولیاالله که انان نیز در جوار معتکف بودند کوزه ای شراب دارد و به همگان می نوشاند
وقتی همه می نوشند سلطان میزبان خطاب به خضر میگوید به صوفی هم پیاله ای بدهید
عنوان میکند تمام شده است و سلطان شکربار میگوید از ته مانده جام های میمانان جمع نماید که ماحصل تمام جام ها قطره ای گردد و پس از تناول ان شیخ صوفی از حال طبیعی خارج گردد و چون موسی علیه السلام( خر موسی.....)
بیهوش شود
صبح که به حالت صحو می اید چشم باطنی او به تمامی رازهای ملکوت گشوده میشود و به ادعای خودش تا هفت طبقه اسمان و مقامات لوح و عرش وکرسی و قلم و سدره.....بر او مکشوف میشود
اللهم انی اسلک من فضلک.....که هذا من فضل ربی
امین یا الله
[7:35:57 PM]*****************************************:
از دعاهای زن و زاری او
وز غم مرد و گرانباری او
بموجب دعاهای زن و ناله ها و نگرانی و غمی که مرد اعرابی به سبب نگهداری کوزه تحمل میکرد
**********************************
سالم از دزدان و از آسیب سنگ
برد تا دار الخلافه بیدرنگ
از کمین دزدان و سنگهای مسیر بسلامت سبو را گذراند و بدون فوت وقت ان را تا درالخلافه رساند
مسایل السلوک
حمل سبوی اب کنایه از سلامت ایمان و بیعت سالک راه به بارگاه حقیقت است
مرید میبایست با صبر و تحمل مصایب و شکیبایی در ناملایمات نفسانی و غلبه بر شهوات قدرت و ثروت و نفس امانت را سالم به صاحب ایمان تحویل نماید
دید درگاهی پر از انعامها
اهل حاجت گستریده دامها
همین که به بارگاه شاه رسید دید درگاهی است مملو از هدیه هایی که صاحبان نیاز عرضه نموده اند
********************************
دم بدم هر سوی صاحبحاجتی
یافته زان در عطا و خلعتی
در ان بارگاه لطف هرکس نتیجه هدیه های خویش را دریافت میکرد
مسایل السلوک
خدای کریم در قران فرمود
ولاتزروا وازره وزره اخری
هرکسی حمل کند نتیجه اعمال خویش را و هیچ کس ضامن کردار کسی نیست
لذا در بارگاه الهی نتیجه اعمال بر وفق نیت او معامله خواهد شد
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گتدم بروید جو ز جو
*******************************
بهر گبر و مؤمن و زیبا و زشت
همچو خورشید و مطر نی چون بهشت
در درگاه پادشاه به گبر وکفر و مومن و زیبا و زشت مطابق با هدیه ها باران صفت برخورد میشد و خورشید و افتاب حاکم برای انان بهشتی ساخته بود
*************************************
دید قومی درنظر آراسته
قوم دیگر منتظر بر خاسته
اعرابی مشاهده کرد در دارالخلافه گروهی در محضر شاه اراسته بودند و جمعی دیگر در انتظار الطاف اویند
***************************************
خاص و عامه از سلیمان تا بمور
زنده گشته چون جهان از نفخ صور
در ان مچمع خواص و عام از سلیمان صفتان تا موران همگی چون حشر دمیدن صور زنده بودند
***********************************
اهل صورت در جواهر بافته
اهل معنی بحر معنی یافته
در بارگاه حاکم با هر کسی مطابق با نیت و خواسته او معامله میشد دنیا دوستان را با جواهر و زر دنیوی و اهل معنا از ان بارگاه به وصال حق میرسیدند
مسایل السلوک
خدای مهربان در قران میفرماید
در دنیا کسانی هستند که فقط خواستار دنیا هستند و تمام همت انان در نیل به کمال مادی است لذا اینان هیچ بهره ای در اخرت نخواهند داشت
اما کسانی هستند که دنیا را معنوی میخواهند لذا به تبع ان اخرت را نیز بهره مند شوند
اللهم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار
**********************************
آنک بی همت چه با همت شده
وانک با همت چه با نعمت شده
انگاه که انعامات حق را متناسب با همت خویش می یابند انکه همتی ندارد به حرص نعمت معنا تلاششان افزون گردد و انکس که صاحب همت مضاعف شد چه نعمت ها که نصیب میگردد
پایان بخش ۱۳۰
بیت ۲۷۴۲
گفت زن صدق آن بود کز بود خویش
پاک برخیزی تو از مجهود خویش
زن اعرابی حکایت گفت
در سلوک صدق ان است که از تمامی هستی مادی خویش عبور نمایی و نسبت به تمام دلبستگی ها ازادی گردی
مسایل السلوک
صدق مقامی در معرفت و دومین گروه از منعم علیه صدقین هستند انانیکه در اقوال و افعال در ظاهر و باطن به صداقت هماهنگ باشند و هیچ تناقضی نباشد
بقول معرف صدق ان باشد که ان نمایی که هستی و هر کس با نفس مداهنت نماید بویی از صداقت نبرد
مولانا میفرماید
صدق ان است که هرگز خویش را نبینی و جهد خویش را هیچ محاسبه ننمایی
******************************
آب بارانست ما را در سبو
ملکت و سرمایه و اسباب تو
ما در سبوی خویش فقط اب باران داریم و تمام سرمایه ما همین است
*************************************
این سبوی آب را بردار و رو
هدیه ساز و پیش شاهنشاه شو
لذا تمام سرمایه ما یعنی سبوی اب را بردار و به محضر شاه هدیه کن
**********************************
گو که ما را غیر این اسباب نیست
در مفازه هیچ به زین آب نیست
و بگو که سرمایه ای غیر اب ما را نیست زیرا در بیابان برهوت بزرگترین نعمت اب است
***************************
گر خزینهش پر متاع فاخرست
این چنین آبش نباشد نادرست
گر چه خزاین او مملو از کالاهای کمیاب و ارزشمند است اما یقینا این اب بکر و خالص در ان یافت نشود
*******************************
:
چیست آن کوزه تن محصور ما
اندرو آب حواس شور ما
مراد از کوزه چیست؟ منظور جسم وتن زندانی و محصور ماست و مقصود از ابی که در درون ان است اب حواس شور مزه که کنایه از تلخی ها و ناگواریهاست
******************************
ای خداوند این خم و کوزهٔ مرا
در پذیر از فضل الله اشتری
ای خدای حکیم این اب افعال و احوال وجودم را قبول فرما زیرا تو در کلام خویش وعده دادی که مشتری محسنات بندگان ان هم به نعمت فضل خویشی
**********************************
کوزهای با پنج لولهٔ پنج حس
پاک دار این آب را از هر نجس
این تن کوزه ای ما را که دارای حواس پنج گانه است از هر نوع نجاسات معصیت و گناه به نعمت تطهیر خویش پاک فرما
****************************
تا شود زین کوزه منفذ سوی بحر
تا بگیرد کوزهٔ من خوی بحر
تا با عنایت تو از کوزه وجودمان منفذی بسوی دریای حقیقت باز گردد و به تبع ان تن خاکی من سرشت و خوی دریایی را کسب نماید
مسایل السلوک
ادمی بر اساس سنت الهی با تکیه بر تزکیه درونی خویش میتواند از صفات ذمیمه پاک شود و به اقیانوس معنویت وصل گردد و اینجاست که به مدد معارف الهی از تیرگی و پلیدی نفس رها شود
************************************
تا چو هدیه پیش سلطانش بری
پاک بیند باشدش شه مشتری
و خدای مهربان شاه حقیقت کوزه وجودمان را بعنوان هدیه بپذیرد زیرا دیگر از لجن زار گناه رهایی حاصل نموده است
مسایل السلوک
خدای مهربان از میان ادمیان در قران کریم به مدح پاکان پرداخته و انان به ان اولیاالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون ستایش نموده
و این اطمینان خاطر و بشارت به عدم اندوه و پریشانی ماحصل تزکیه انان است
**********************************
بینهایت گردد آبش بعد از آن
پر شود از کوزهٔ من صد جهان
لذا وقتی کوزه جسم ادمی به ملکوت راه پیدا کرد به بینهایت تبدیل شود و نهایتا اب کوزه تن در بیکرانی عشق خدای سبحان ارام گیرد
********************************************
[2:28:41 AM]:
لولهها بر بند و پر دارش ز خم
گفت غضوا عن هوا ابصارکم
لذا باید لوله ها رو ببندی و خویش را مملو از شراب خم حقیقت نمایی زیرا خداوند در کلامش فرموده چشمهای خویش را از هوای نفس و تعدی ببندید
*************************************
ریش او پر باد کین هدیه کراست
لایق چون او شهی اینست راست
با غرور تمام مدعی میشود که چه کسی توانایی دارد هدیه ای بهتر از هدیه من تقدیم شاه نماید
*************************************
زن نمیدانست کانجا برگذر
هست جاری دجلهای همچون شکر
اما زن اعرابی غافل از این امر بود که رودی بزرگ که دارای حلاوت شکرین است در جوار قصر شاه وجود دارد
***********************************
در میان شهر چون دریا روان
پر ز کشتیها و شست ماهیان
رودی که دارای عظمت است ومانند دریا جاری و ساریست و مملو از کشتیها و قلابهای صیادی است
*********************************
رو بر سلطان و کار و بار بین
حس تجری تحتها الانهار بین
پس لازم است برای مشاهده این حقیقت در محضر پادشاه حضور یابی که چگونه رودها و جویهای بزرگ جریان دارند تا حقیقت جریان اب زیر نهرها را به چشم ببینی
*********************************
این چنین حسها و ادراکات ما
قطرهای باشد در آن نهر صفا
بله تمامی حواس مادی ما و درکات جسمی ادمی در برابر صفای ان رودهای معنایی قطره ای بیش نیست
مسایل السلوک
فرمایشات مولانا سمبلیک هست و مراد از تمام این ابیات وتمثیل تکوینی ان اشاره دارد به ذات روحانی ادمی که ادراکات مجازی و مادی او در برابر علوم الهی و ذلالی معنا فقط یه قطره ای ناچیز است
پایان بخش ۱۲۹
بیت ۲۷۱۹
شرح مثنوی
اغاز بخش ۱۲۸
دفتر اول
تعیین کردن زن.طریق طلب روزی.کدخدای خود را و قبول کردن او
گفت زن یک آفتابی تافتست
عالمی زو روشنایی یافتست
زن خطاب به ان مرد عرب گفت..در دایره هستی فقط یک ستاره بزرگ بنام خورشید افتابش تابیدن گرفته است و بدین وسیله تمامی کاینات به مدد او روشنایی حاصل کرده است
********************************
نایب رحمان خلیفهٔ کردگار
شهر بغدادست از وی چون بهار
حاکمان نمایندگان صفت حکمیت خدای مهربان هستند و شهر بغداد از ذات حاکمی باکرامت به بهاری سرسبز و بانشاط تبدیل گشته است
****************************
گر بپیوندی بدان شه شه شوی
سوی هر ادبیر تا کی میروی
لذا اگر قرب بدان شاه حکیم حاصل کنی تو هم شاه گردی فکر کن تا چه وقت مونس افراد شوم و بدبخت خواهی بود
*****************************
همنشینی با شهان چون کیمیاست
چون نظرشان کیمیایی خود کجاست
قرب با اهل دل و صاحبان کمال معنایی و انسانی کیمیایی عظیم است.و ایا نظری کیمیاگر چون نگاه انان یافت میشود؟
*******************************
چشم احمد بر ابوبکری زده
او ز یک تصدیق صدیق آمده
نگاه نافذ وکیمیاگر حضرت احند علیه السلام بر وجود شخصی بنام ابوبکر کارساز شد و بر اثر ان تایید چشم معنایی حضرت به مقام صدق رسید
مسایل السلوک
مولانا به اهمیت این مهم در سیر کمال معنایی اشاره میفرماید که نگاه خریدارانه انسانی صاحب کمال موثرترین عامل قبولی بدرگاه بلریتعالی است زیرا ان نگاه از روی تخصق و مسلح به باطن زیبای افراد است
یعنی طالب و مطلوب هر دو از یک حنس هستند طالب که صاحب کمال است افراد مطلوب وادی حقیقت را شناسایی میکند و با نگاه دعاگونه خویش او را به حقیقت رهنمون میکند و خدای حقیقت نیز به اجابت این درخواست اقدام نماید
در وادی ماده این مهم برای کمترین صاحب عقل قابل درک است مثلا برای خرید یک جنس مادی متخصص در ان امر را خریدار با خود همراه نماید تا با نگاه او جنس را خریداری نماید
لذا در امر معنا که سعادت اخرت را بدنبال دارد مردان الهی با نگاه نافذ خویش سیربتهای پاک و بی الایش را رصد نمایند چنانچه حسین علیه السلام در صحرای کربلا با نگاه عاشقانه خود ۷۲ مرد اسمانی را برگزید
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
دیوان شمس
**********************************
************************
گفت من شه را پذیرا چون شوم
بی بهانه سوی او من چون روم
مرد عرب گفت.شاه را چگونه پذیرا گردم؟
و به چه بهانه ای بسوی او روم؟
*******************************************************
نسبتی باید مرا یا حیلتی
هیچ پیشه راست شد بیآلتی
لذا میبایست بهانه و وسیله ای برای حضور در محضر شاه داشته باشم
ایا هیچ حرفه ای بدون اسباب و علل متناسب با حرفه راست و درست خواهد اند؟
***********************************
همچو مجنونی که بشنید از یکی
که مرض آمد به لیلی اندکی
درست شبیه حکایت لیلی که محنون از کسی شنید که او بیمار است
*********************************
گفت آوه بی بهانه چون روم
ور بمانم از عیادت چون شوم
و مجنون گفت وای بر من به چه بهانه ای به عیادتش بروم؟ و از این طرف قضیه اگر در این امر کوتاهی کنم چکار نمایم
*********************************
لیتنی کنت طبیبا حاذقا
کنت امشی نحو لیلی سابقا
ایکاش طبیبی بودم حاذق و ماهر تا بدین بهانه با شتاب فراوان بر بالین لیلی حضور می یافتم
********************************
قل تعالوا گفت حق ما را بدان
تا بود شرماشکنی ما را نشان
خدای مهربان به نص صریح قران ما را به امر قل تعالوا فرموده بیایید تا بدین بهانه دعوت شرممان شکسته شود و ما را نشانی باشد
مسایل السلوک
امر تعالوا در قران بارها از جانب حق خطاب به پیامبر و مومنین و انسانها امده و حضرت مولانا این لطف را دعوت مهربانانه حق میداند و در شهرمان سنگان عارفی بزرگ در قرن های سابقه بوده بنام حضرت خواجه رکن الدین محمد سنحانی که شعر دارید از طرف حق و دعوت خدای سبحان از او به بلرگاه قرب خویش
فرمود
کودکی بودم هنوز با اندک سال
کان شاه دل افروز به من گفت تعال
***********************************
***********************
شبپران را گر نظر و آلت بدی
روزشان جولان و خوش حالت بدی
شب پره ها مستعد بصیرت نیستند چنانچه این نعمت در ذات انها بود همچون پرندگان دیگر پرواز در روز را می پسندیدند
مسایل السلوک
انسانهای ظلمانی درست مانند خفاش مایل به تاریکی هستند و تاریکی کنایه از معصیت است اگر بشر اهل منکر حلاوت معنا را حس میکرد در جمع اهل حقیقت لذت میبرد
در قران انان با جمله اذا قاموا کسالی مخاطب هستند
*******************************
گفت چون شاه کرم میدان رود
عین هر بیآلتی آلت شود
گفت.هر انگاه که عنایت خدای کریم شامل حال بنده ای شود الطاف الهی از بی سببی سبب سازد تا هدایت و نور را هدیه اهل اسمان نماید
مسایل السلوک
خدای مهربان علم او محیط بر همه مخلوقات است به نص صریح قران او خیانت نگاه و وسواس سینه ها را میداند
لذا انگاه که افعال بنده ای رضایت محبوب و مقصود حقیقی را فراهم سازد خدای سبحان که رب الااسباب است سببی نماید تا زمینه خیر بنده خوبش فراهم شود
**********************************
زانک آلت دعوی است و هستی است
کار در بیآلتی و پستی است
مدعیان همواره از سبب و وسلیه برای اثبات خویش بهره برده اند اما خدای یگانه خود منبع حقیقت و گوهر معرفت است و او نیازمتد اسباب نیست بلکه خود خالق وسیله برای محتاجان سبب است پس رب هستی هیچگاه برای انجام امری محتاج ابزار نخواهد بود
مسایل السلوک
سوره توحید در ایاتی زیبا و پرمعنا به یگانگی خدا و بی نیازی او اشاره دارد تا اهل درک و خرد به مدد نیروی تعقل به این مهم معرفت حاصل نمایند که او خداییست یگانه بی نیاز مطلق پس هرگز از کسی زاده نشده و هیچ کس را نمی زاید
********************************
گفت کی بیآلتی سودا کنم
تا نه من بیآلتی پیدا کنم
عنوان نمود..
من باید به مقامی برسم تا مورد عنایت حضرت حق قرار بگیرم و اومرا منصه ظهور تجلی صفت فقر الی الله نماید و این بهترین هدیه است
پس گواهی بایدم بر مفلسی
تا مرا رحمی کند شاه غنی
فقر الی الله من باید دارای ادله باشد تا ان شاه حقیقت بر من ترحم نماید
**********************************
تو گواهی غیر گفت و گو و رنگ
وا نما تا رحم آرد شاه شنگ
لذا تو برای من غیر این حقیقت چیزی عنوان نما اگر این امر مهم را قبول نداری
پس باید برای ثبوت فقر حقیقی خویش دلیل داشته باشی تا مورد عنایت و رحمانیت وی قرلر بگیری
***********************************
کین گواهی که ز گفت و رنگ بد
نزد آن قاضی القضاة آن جرح شد
لذا اگر فقط عوامل ظاهری و ادعای گفت و رنگی باشد یقینا در نزد قاضی حقیقی پذیرشی نخواهد داشت
مسایل السلوک
افعال ظاهری تهی از معنی برای نیل به وصال کافی نیست حتما میبایست صدق و اخلاص در باطن اعمال بندگان رعایت شود تا عنایت دوست حاصل گردد
*********************************
صدق میخواهد گواه حال او
تا بتابد نور او بی قال او
حال خوب و معنایی نیازمند صدق است تا گواهی باشد بر قبولی انسان به بارگاه خدای متعال تا به تبع ان نور ملکوت از باطن فرد نمایان شود ان هم بدون قیل و قال
مسایل السلوک
اهل معرفت همیشه با اهل ظاهر در خصوص نوع فعل تضاد داشته اند گروهی معتقدند انسان قایل به حراست ظواهر هست اما انانی که در وادی حال معنا گام میزنند مدعی هستند نور باطنی باید اثرش بر افعال ظاهری نمایان باشد
پایان بخش ۱۲۸
بیت ۲۷۰۲
***************************:
بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۴۳
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف
مرد عرب حکایت مذکور گفت من از مجادله و ستیز دست برداشتم لذا من مطیع حکم تو هستم تیغ امر خویش را از نیام بیرون بیاور
*******************************
هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمد آن ننگرم
لذا تابع فرمان تو هستم و به خوب و بد ان حکم اصلا توجه ای نکنم
[6:32:50 PM]***************************:
در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم حب یعمی و یصم
من در وجود تو غرق میشوم چون عشق تو در تار و پود منست و ادم عاشق چشم وگوش او کور و کر خواهد شد
مسایل السلوک
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
انکو به عشق زنده کزو عشق زاید
عشق زایش عشق کند و انسان عاشق کور و کر گردد
*******************************
گفت زن آهنگ برم میکنی
یا بحیلت کشف سرم میکنی
زن پس از ادعا مرد گفت ایا حقیقتا عاشق من هستی یا به مکر و حیله میخواهی رازهای درونم را کشف کنی
********************************
گفت والله عالم السر الخفی
کافرید از خاک آدم را صفی
گفت قسم به ذات خدایی که او اشکار و پنهان همه را میداند و همان ذاتی که ادم صفی را از خاک خلق نمود
******************************
در سه گز قالب که دادش وا نمود
هر چه در الواح و در ارواح بود
قسم به خدایی که ادم علیه السلام را در ان صنعت کرد و در ان کالبد خاکی تمامی مقدرات قضا و قدر و عالم ارواح را بدو نمایاند
مسایل السلوک
سه گز به معنی قالب کوچک و نماینگر قلت و کوچکی ادمی است در قیاس با ظرفیت معنایی او
[11:21:38 AM]***************************:
تا ابد هرچه بود او پیش پیش
درس کرد از علم الاسماء خویش
حضرت ادم علیه السلام راز ایه علم الاسما از قبل در ازلیت اموخته است
مسایل السلوک
این بیت اشاره دارد به محادله فرشتگان با خدای مهربان در خصوص خلقت انسان مبنی بر اینکه این خلقت که دارای نفس است جنایت خواهد کرد اگر فلسفه خلقت او عبادت هست ما فرشتگان هستیم
خدای یگانه فرمود او چیزهایی میداند که شما نمیدانید و به نص صریح قران در سوره بقره در ایات ۳۱ به بعد مفصلا بدان پرداخته شده است
لذا نهایتا انسان در ان دویل پیروز میگردد و فرشتگان به ضعف خویش در قبال ادم معترف میشوند
برای اطلاع بیشتر به تفاسیر ایات فوق مراجعه گردد
**********************************
تا ملک بیخود شد از تدریس او
قدس دیگر یافت از تقدیس او
لذا فرشتگان از تسلط این علم که همانا باید علم لدنی باشد مبهوت گشتند و از قداست او پاکی دیگری پیدا کردند
مسایل السلوک
علم لدنی به علمی گفته میشود که بصورت اکادمیک و حوزوی نباشد و بر اثر لطف خداوند بموجب بندگی خالصانه عطا گردد داستان موسی و خضر در قران بدین علم مفصلا اشاره فرموده است
و در واقع علم و عالم واقعی هم همان علم است که از جانب حق در سینه های نورانی به ودیعه گذاشته شود
انگاه که ادمی بدین علم مسلح شد بدو یا وحی گردد یا الهام مانند انبیا بوسیله وحی و اولیا بوسیله الهام که در قران به هر دو نوع اشاره شده است
******************************
آن گشادیشان کز آدم رو نمود
در گشاد آسمانهاشان نبود
ان فتح وگشایشی که از جانب ادم به فرشتگان نشان داده شد حتی مانندش در فتوحات اسمانی ای که به ملایک دست میدهد نبود
توضیح
در خصوص این مطلب به کتابهای کشف المحجوب ص ۳۱۱به بعد و فصوص الحکم ص ۱۴ مراجعه گردد بسیار مفصل و زیبا و اموزنده است
*****************************
در فراخی عرصهٔ آن پاک جان
تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان
در خصوص وسعت و انشراح ان لرواح مقدس حتی هفت طبقه اسمان نیز کوچک هستند
مسایل السلوک
اشاره است به تصرف و مقام انسان کامل که در مثل هفت طبقه اسمان نیز تنگ و خرد هستند
[***************************:
**********************************
گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست
پیامبر علیه السلام فرمود
خدای سبحان فرموده من در بالا و پستی نگنجم
مسایل السلوک
حدیث است در ای خصوص که الله تبارک وتعالی فرمود من در محدوده زمین و اسمان نمی گنجم اما در دل مومن جا دارم
یا به این مضمون که الله در کاینات نجویید بلکه در دل مومن بویژه در قلب منکسر بجویید
*********************************
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز
خدا فرمود من نه تنها ای عزیز در زمین و اسمان نگنجم بلکه عرش نیز دارای چنین استعدادی نیست
****************************************
در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب
اما در قلوب مومنین جای دلرم و این جای شگفتی است لذا اگر به جستجوی خدا هستی باید ذات مهربانش را در قلب های شکسته بجویی
*************************
گفت ادخل فی عبادی تلتقی
جنة من رویتی یا متقی
حضرت حق فرمود
ای بنده من تلاش کن با توجه به این حقیقت در زمره بندگانم درایی و به تبع ان در بهشت من را ملاقات کنی
**************************
عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش
عرش بزرگ با تمامی وسعتش به محض درک ومشاهده عظمت ادم و رازهای او به جنبش درامد و محو نورانیت او شد
[6:36:39 PM]***************************:
خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید
عرش بسیار عظیم است ولی در مقایسه با حقیقت صورت کیست؟
*****************************
هر ملک میگفت ما را پیش ازین
الفتی میبود بر روی زمین
هر فرشته عنوان میکرد ما قبلا در روی زمین الفت داشتیم
*******************************
تخم خدمت بر زمین می کاشتیم
ان تعلق.ما عجب می داشتیم
در روی زمین عامل و سبب عشق و محبت بودیم و خود از نسبت و عشقی که با زمین داشتیم شگفت زده بودیم
********************************
کین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بدست از آسمان
و همیشه برایمان سوال بود که این تمایل به خاک از چیست در حالی که ما سرشتی ملکوتی و اسمانی داریم
**************************************
الف ما انوار با ظلمات چیست
چون تواند نور با ظلمات زیست
ما سرشتی نورانی داریم چرا میل به خاک که منشا ظلمت هست داریم.و نور چگونه میتواند با تاریکی رابطه معاشی داشته باشد
***********************************
آدما آن الف از بوی تو بود
زانک جسمت را زمین بد تار و پود
ای انسان ما علت این عشق و الفت را همان بوی عطراگین تو میدانیم چون تمام رگ و پی تو زمینی است
*************************************
جسم خاکت را ازینجا بافتند
نور پاکت را درینجا یافتند
ای ادم فیزیک تو در زمین بافته شده و انوار پاکت را در کالبد جسمانیت هویدا نمودند
[12:14:02 PM]***************************:
این که جان ما ز روحت یافتست
پیش پیش از خاک آن میتافتست
این محبت که روحمان را اسیر نموده است خیلی سابقا از ان از خاک می تابیده است
**************************************
در زمین بودیم و غافل از زمین
غافل از گنجی که در وی بد دفین
گر چه ما در زمین سکونت داشتیم ولی بیخبر از ان گنج گرانبهایی که در ان مدفون هست.بودیم
***********************************************
چون سفر فرمود ما را زان مقام
تلخ شد ما را از آن تحویل کام
ان هنگامی که به امر خدای متعال به اسمان سفر کردیم از ان انتقال کاممان تلخ گشت
***********************************
تا که حجتها همی گفتیم ما
که به جای ما کی آید ای خدا
در ان ایام کخ با ناراحتی از زمین جدا میشدیم ما دلیل اوردیم که ای خدای یگانه ما در زمین تقدیس تو میکردیم حال چه کسیانی جایگزین ما میشوند
****************************************
نور این تسبیح و این تهلیل را
میفروشی بهر قال و قیل را
فرشتگان خطاب به خدای متعال عرض کردتد
بارالها ایا نو این تسبیح و کلمه تهلیل ( لااله الاالله) را به این قیل و قال میفروشی؟
*******************************
حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید ازطریق انبساط
امر الهی سفره رخمت را برای ما گسترد و گفت ای ملایک من باید با انبساط سخن بگویید
**********************************
هرچه آید بر زبانتان بیحذر
همچو طفلان یگانه با پدر
لذا لازم است شبیه کودکان بی پروا سخن با من بگویید چون مکالمه کودکان با پدرشان که فارغ از واهمه است
[12:32:36 PM]***************************:
زانک این دمها چه گر نالایقست
رحمت من بر غضب هم سابقست
گر چه این سوالهایتان خام و بی خردانه است اما طرف حساب شما خدایی است که رحمتش بر غضب او سابق هست
مسایل السلوک
در معامله و محاکمه مخلوقات به درگاه رب العالمین همین صفت عظیم رحمت است که بندگان با وجود تعدی عقاب نمیشوند
خدای مهربان رحمت اللعالمین است و سبقت گذشت و عفو او بر انتقام و عذاب بموجب همین صفت امید بخش است
[11:44:56 AM]***************************:
از پی اظهار این سبق ای ملک
در تو بنهم داعیهٔ اشکال و شک
ای ملایک برای اثبات محبت خودم بر غضبم در ذات تان اشکال کردن و تردید را نهادم
*****************************
تا بگویی و نگیرم بر تو من
منکر حلمم نیارد دم زدن
تا موارد نابجا از شما صادر شود و من عفو نمایم تا باب انتقاد بر انانی که شکیبایی من رو قبول ندارند مدعی نگردند
**********************************
صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زاید در افتد در فنا
در شکیبایی ما صدها پدر ومادر زاده شوند و به فنا روند و این امر مستمر باشد
مسایل السلوک
مولانا میفرماید مراد صفت صبر والدین نشات گرفته از حلیم بودن حق است
**************************************
حلم ایشان کف بحر حلم ماست
کف رود آید ولی دریا بجاست
اما این اصل رو باید فهمید حلم والدین کجا و شکیبایی حق کجا .صبر مخلوق مانند کف روی اب است که ذاتش لحظه ایست اما صبر حق نهادینه و حقیقی است
**********************************
خود چه گویم پیش آن در این صدف
نیست الا کف کف کف کف
صبر حضرت حق در قیاس با والدین مانند فرق نسبت صدف و مروارید است.در واقع صدف در قبال مرولرید کف بی ارزش است
******************************
حق آن کف حق آن دریای صاف
کامتحانی نیست این گفت و نه لاف
مرد عرب حکایت گفت به حق ان کف و حق ان دریای صدف که مقصود من از تمام این مطالب امتحان نیست و قصد لغویات ندارم
****************************
از سر مهر و صفا است و خضوع
حق آنکس که بدو دارم رجوع
سوگند به حق انکسی که بازگشت من بسوی ذات بی همتای ویست.و به عظمت ان ذاتی که ریشه تمامی این سخنان من از الطاف بینهایت اوست
***********************************
گر بپیشت امتحانست این هوس
امتحان را امتحان کن یک نفس
لذا این زن..اگر فکر میکتی این گفته های من هوسناک است لذا خواستار ازمون هستم
*********************************
سر مپوشان تا پدید آید سرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم
تو رازت را نپوشان تا من نیز به تبع ان اسرار را هویدا نمایم با اینکه توانای بر انم لذا فرمان بده تا تمامش کنم
************************************
دل مپوشان تا پدید آید دلم
تا قبول آرم هر آنچ قابلم
تو رازهای قلبیت را اشکار نما و ان را پنهان مکن تا من نیز به ظهور اسرار دلم اقدام کنم تا بدین وسیله هرانچه را سزاوارم قبول نمایم
********************************
چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است
من باید چکار نمایم؟ و چه بیندیشم؟ لذا نگاه کن ببین ایا از من کاری ساحته است؟
پایان بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۸۳
: ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نفس خود میدان و عقل
لذا بهتر این حکایت را بر نفس خویش قیاس نمایی و ان را بر میزان عقل خویش سنجش کن
********************************
این زن و مردی که نفسست و خرد
نیک بایستست بهر نیک و بد
.خلاصه کلام اینکه مقصود من از زن ومرد عقل و نفس است و این دو بر هر انسان مونث و مذکر لازم است
************************************
ماجرای مرد و زن را مخلصی
باز میجوید درون مخلصی
اگر انسان مخلص باشد داستان زن ومرد مذکور رو را تفحس میکند و بدنبال فهم مقاصد ان است
********************************
وین دو بایسته درین خاکیسرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا
عقل و نفس این دو برای این دنیای مادی لازم و ملزوم یگدیگرند
و مدام در شب و روز ستیز و حکایاتشان موجود است
****************************************
زن همیخواهد حویج خانگاه
یعنی آب رو و نان و خوان و جاه
زن که نقش نفسانیات است استمرارا در تکاپوی رزق مادی است یعنی او به اب و نان و جاه فکر میکتد
******************************
عقل خود زین فکرها آگاه نیست
در دماغش جز غم الله نیست
اما اندیشه ادمی اصلا از فکرهای نفسانی اگاهی ندارد و هیچگاه جز غصه وصال الهی غمی او را احاطه نکرده
**************************************
گرچه سر قصه این دانهست و دام
صورت قصه شنو اکنون تمام
گر چه راز این داستان ارتباط عقل ونفس است که نقش دام و دانه را دارند .ولی لازم است فعلا به ظاهر حکایت گوش کنی
******************************
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم عاطل و باطل بدی
در عرفان ووصال حق تنها بیان معنویت کافی نیست .اگر اینگونه بود خلایق از بندگی و عبادت فارق بودند و در حقیقت عاطل و باطل روزگار را گذران می نمودند
**************************************
گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی
اگر محبت و عشق به حق فقط در عبارت فکر ومعنا خلاصه میشد.دیگر صورت افعال ادمی در عبادات افعالی بی معنا بود
********************************
هدیههای دوستان با همدگر
نیست اندر دوستی الا صور
مثالی برای تفهیم بهتر این ادعا اینکه...
مثلا هدایای دوستان به همدیگر ریشه دوستی نیست بلکه صورت کار است در ابراز میل درونی ادما نسبت به همدیگر
********************************
تا گواهی داده باشد هدیهها
بر محبتهای مضمر در خفا
زیرا هدیه های ظاهری گواهی است بر محبت و عشق درونی اما نهفته و پنهان شده در ضمیر ادمیان.
*******************************************
زانک احسانهای ظاهر شاهدند
بر محبتهای سر ای ارجمند
زیرا این اصل رو باید قبول کرد که احسان محسن نسبت به هم نوع چیزی جز محبت درونی است
مسایل السلوک
حال این مقدمه طولانی و بیان زوایای پنهان عقل وماده چیست....مولانا میخواهد تاکید نماید به اینکه عشق به حضرت حق لازمه ان هدیه ظاهری به معبود یعنی پایبندی به معشوق اسمانی است و عبادات افعالی دلیل بر عشق درونی مخلوق به خالق است
ادعای این مطلب که من عبادات ظاهری را انجام نمیدهم اما به خدا عشق میورزم ادعای است پوچ و یاوه...
مگر میشود کسی عاشق معبود باشد اما از عبادت دوری نماید این ادعایی متافقانه است
هر چه عشق بیشتر بندگی طبق فرمان رب کریم شدیدتر است
*************************************
شاهدت گه راست باشد گه دروغ
مست گاهی از می و گاهی ز دوغ
شاهد بر صحت ادعای تو در صدق و عدم ان همین افعال ظاهری است مگر میشود کسی دوغ خورده باشد اما ادعای مستی می نماید
مسایل السلوک
خداوند در قران کریم میفرماید
بعضی در دوستی ما منافق اند ونشان ان عدم میل در عبادت است وچون برای نماز خوانده شوند احساس کسالت نمایند
و یا در جایی دیگر میفرماید نسبت به نماز ساهون هستند و یا مرایی اند
مدعی عشق به خدا در ورطه امتحان حقیقت نفس او اشکار میگردد
*********************************
دوغ خورده مستیی پیدا کند
های هوی و سرگرانیها کند
انکس که مدعی کاذبانه است دوغ هم که خورده باشد تظاهر میکتد که شراب نوشیده او های و هوی ریاکارانه از خود نشان میدهددر حالی که اصلا حالت سکر ندارد
مسایل السلوک
عبدالله ابی منافق مشهور صدر اسلام در هنگام ورود پیامبر علیه السلام به مدینه یا هنگام جهاد فقط سر صدا راه می انداخت و ظاهرا خویش را مشتاق ترین نشان میداد اما در هنگام جهاد به بهانه اینکه مردم مکه با مهاجرین ادعای جنگ دارند به اتفاق خیلی لز هم پیمانانش برگشت و مسلمانان را تنها گذاشت
مدعی به دروغ در صحنه عمل پهلو تهی نماید و چهره حقیقی مزورانه اش را نشان دهد
***********************************************
آن مرایی در صیام و در صلاست
تا گمان آید که او مست ولاست
اما ادم ریاکار خویش را دایم الصلاه و دایم الصوم نشان میدهد تا در گمان دیگران خویش را مست الهی و فنای در حق افکتد
************************************
حاصل افعال برونی دیگرست
تا نشان باشد بر آنچ مضمرست
حاصل مطلب اینکه که کردار ظاهری فرد چیزی دیگر است گر چه نیت و باور درونی در افعال فرد بروز می نماید
اما این یه قاعده نسبی است و چه بسا افرادی هستند که احوال درونی شان بر کردار برونی دلالت نمی کند
***********************************
یا رب این تمییز ده ما را بخواست
تا شناسیم آن نشان کژ ز راست
بار الها چنان قدرت فهم باطنی به ما عنایت فرما تا قدرت درک و تشخیص افعال خالصانه و منافقانه را داشته باشیم
مسایل السلوک
خدای مهربان صفت ظاهر و باطن را تجلی گرداند در ضمیر دوستانش انانیکه محرم رب حکیم شوند الطاف بینهایت او یعنی نور معنایی را کسب نمایند و به تبع ان صاخب تصرف گردند
صاحب تصرف به مدد نور الهی قدرت تمییز حق از باطل را دارند و این همه به اذن و اراده اوست
**********************************
حس را تمییز دانی چون شود
آنک حس ینظر بنور الله بود
حس تشخیص حق را از باطل را میدانی چگونه باید کسب نمود
فقط میبایست حس مدرکه خویش بینا به نورالله نمود
مسایل السلوک
این یک واقعیت است که ذهن انسان الوده به اوهام و خیالات است لذا قدرت درک ضلالت از هدایت صعب است
تنها زمانی ادمی به حقیقت امور تصرف خواهد یافت که باطن را از تمام رزیلت ها پاک نماید سینه خالی از غبار کینه و کبر و حسد....به اسرار حقیقت دست خواهد یافت
]******************************************:
ور اثر نبود سبب هم مظهرست
همچو خویشی کز محبت مخبرست
لازم نیست همیشه اثر موجود باشد از سبب یا موثر نیز میتوان اگاهی حاصل کرد
بعنوان مثال از خویشی و هم بستگی افراد میتوان از محبت و عشق انان خبردار شد
مسایل ابسلوک
هدف مولانا از طرح این تمثیل وابستگی و عشق به عبادات هر فرد نشانه عشق او به معبود است و کسالت و دوری از بندگی نشانه عدم محبت به معبود است
***************************************
نبود آنک نور حقش شد امام
مر اثر را یا سببها را غلام
بنده به محض دریافت حقیقت نور معرفت در جان خویش دیگر نیلزمتد اثر و موثر نیست
*****************************************
یا محبت در درون شعله زند
زفت گردد وز اثر فارغ کند
این چنین فردی از دو حالت خارج نیست یا شعله عشق در ضمیرش زبانه کشد و به تبع ان نیرو مند گردد ویا موثرها محو شود
مسایل السلوک
اگر اثرها نابود گردد خود فنا حاصل شود و عشق نیز خود موجب هلاکت اثر و سبب است
***************************************
حاجتش نبود پی اعلام مهر
چون محبت نور خود زد بر سپهر
او دیگر به ابراز عشق بی نیاز شود چون محبت الهی خود تجلی خویش بر کاینات بگستراند
************************************
هست تفصیلات تا گردد تمام
این سخن لیکن بجو تو والسلام
شرح این حقیقت باید به نهایت خویش برسد ولی باید این اصل را فراموش نکرد که تنها راه دریافت ان از الگو و استاد عشق است و بس
**********************************
گرچه شد معنی درین صورت پدید
صورت از معنی قریبست و بعید
و انکسانی که ظاهر را در معنا دخیل میدانند باید باور نمایند که صورت هم میتواند دور باشد و هم از جهتی دیگر نزدبک
مسایل السلوک
صورت تجلی گاه معنا هست ولی نمیتواند حق معنا را انطور که هست نشان دهد
**********************************
در دلالت همچو آبند و درخت
چون بماهیت روی دورند سخت
مثال ان اینگونه است که دقیقا شبیه اب و درخت هستند گر چه اب لازمه رشد و سرسبزی اشجار است ولی به لحاظ ماهیت بینهایت تفاوت میان ان دوست
ترک ماهیات و خاصیات گو
شرح کن احوال آن دو ماهرو
لذا فعلا این مبحث ماهیت و خاصیت را فراموش نماییم و به متن حکایت بپردازیم
پایان بخش ۱۲۶
بیت ۲۶۴۲
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 290
بازدید ماه : 507
بازدید کل : 14298
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
